سواد در نگاه شابیلو
س
سواد یعنی دانایی، یعنی آگاهی، یعنی توانستن. سواد یعنی اندیشه و اراده، یعنی تجربه و تغییر، یعنی خواستن. سواد ما را در کلاف ارتباطات اجتماعی قرار میدهد، از انزوا درمان میآورد و به فردی کنشگر و مسئول تبدیل میکند. سواد جامعه را به سوی آرامش، رفاه، صلح و توسعهی پایدار میبرد. بیراه نیست که هزارهی سوم را هزارهی سوادها نامیدهاند.
اگر چنین است چرا افراد زیادی را میبینیم که خواندن و نوشتن میدانند، اما به سختی میتوان دانایی، آگاهی، توانایی یا کنشگری را به آنها نسبت داد؟ چگونه است که مهارت خواندن و نوشتن را کسب کردهاند اما نگرششان به زندگی تغییری نکرده است؟ کجای کار ایراد دارد که سواد در سطح مهارت مانده و نتوانسته آنان را به افرادی اندیشمند تبدیل کند؟
سواد در رویکرد سنتی و قدیمی خود، یعنی «سواد مستقل از بافت» صرفاً مهارتی شناختی به شمار میآید. این رویکرد برای آموزش سواد به کودکان روشهایی را به کار میگیرد که مستقل از بافت فرهنگی و اجتماعی اجرا میشوند. این روشها حتی بدون در نظر گرفتن تفاوتهای فردی کودکان، برای همهی آنها نسخه و مسیر واحدی پیشنهاد میکند که لزوماً از اندیشه و تفکر نمیگذرد.
در مقابل و در نقد رویکرد مرسوم بالا، رویکردهای فرهنگی سواد را مهارتی شناختی میدانند که تنها در بافت و بستر زندگی میتواند به نگرش و دانایی منجر شود. در رویکرد «سواد در بافت و بستر زندگی» روشهایی به کار گرفته میشود که با زندگی روزمرهی یادگیرنده آمیخته است و هر گامی که برداشته میشود در پیوند عمیق با زندگی است.
در این رویکرد به شکل معناداری از داستان و ادبیات، کنجکاویها و کاوشگریهای علمی، خلاقیتهای هنری و همینطور فعالیتهای روزمره مثل آشپزی، ساخت و ساز، بازی و … استفاده میشود. مهارت خواندن و نوشتن لابهلای بازی کردن، کشف کردن، ماجراجویی و حل مسأله به دست میآید و رشد میکند. کودک (یادگیرنده) در این رویکرد آموزشپذیرِ منفعل نیست؛ او یک یادگیرندهی فعال است که یاد میگیرد و رشد میکند و نتیجهی این رشد و یادگیری را هم به درستی به خودش نسبت میدهد و از آنِ خود میداند. اینگونه است که ویژگیِ «من میتوانم» در او رشد میکند و این همان چیزی است که قرار بود باشد؛ یعنی اندیشه، آگاهی، اراده، تجربه، ماجراجویی و کنشگری.